از خود به فرا خود رسیدن...

از خود به فرا خود رسیدن...

...

همین سه نقطه کافیست برای همه سکوت های عالم
حرف هایی که باید زده می شد
ولی...
دیر بهتر از هرگزه نه؟!

۱۳۲ مطلب با موضوع «قلم من» ثبت شده است

من عاشق همین کارهایی یهویی ام!

جمعه, ۱۰ آذر ۱۳۹۶، ۰۱:۲۴ ب.ظ





بسم رب المهدی


با شما

همه محال ها ممکن

و

همه ممکن ها محال میشه


ممنون که هستین دوستان خوب خدا:)

 ممنون که محالی رو ممکن دونستین

و ممنون که همیشه همراهیم کردین:)


 پ.ن: آقا میدونم انتظار همیشه به گریه و زاری ختم نمیشه....انتظار حرکت میخواد.و من برای این حرکت به شما محتاجم...هستی:) خیلی هستی...


  • دختر آفتاب ..

کاش این باران بشورد همه چیز را...

چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۶، ۰۶:۱۰ ب.ظ





بسم رب المهدی


کاش باران بیاید و همه چیز را بشورد

فاصله هایم را

دروغ هایم را

بی خدایی هایم را

تنهایی هایم را

همه چیزم را!

فقط دیوانگی هایم بماند برای یک شب تا صبح حرم آقای مهربانی ها

که فقط اوست که به دیوانگی هایم می خندد....


پ.ن: حوا بارون گفتی دلم خواست اینجا هم بارون گرفت:)

پ.ن: آدمایی که از بارون فرار می کنن همونایین که از آفتاب و برف و باد خدا هم فرار می کنن!

پ.ن: بعد از چند روز باد گرم وقتی بارون میاد چنان بوی خاک بلند میشه که ادم همونجا مسخ میشه

  • دختر آفتاب ..

خودم که هستم زیباترینم...❤

سه شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۱۲ ب.ظ




بسم رب المهدی


قد بلند کوتاهی رو میخواد

کوتاه قد بلند رو

چشم رنگی چشم مشکی میخواد

چشم مشکی رنگی!

 چاق لاغری رو میخواد

لاغر چاق رو میخواد!

و همین طور تا بی نهایت

چه فرقی داره مشکلش رنگ پوستشه یا خانوادش!؟

 مهم اینه که هیج جوره خودشو قبول نداره!

 من با خیلی ها نمی تونم کنار بیام

اما بیشتر با کسانی که خودشونو دوست ندارن!

همه باید باور کنیم

که:

همینطور که هستم زیباترینم



پ.ن: اقا دمشون گرم.داعش فرت:)

پ.ن: روزتون پر از چیزای خووب:)

پ.ن: وقتی که استاد به آدم امیدوار میشه:)

 

  • دختر آفتاب ..

سردار دمت گرم❤

دوشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۵۳ ب.ظ






بسم رب الحسین


سردار دمت خیلی خیلی گرم

 دم همه بچه های سپاه، مدافعان حرم همه جور گرم

خیلی خوشحالم

خیلی خوشحالم که با وجود چنین مردهایی میتونیم آرامش داشته باشیم

خیلی ممنونم از خانواده های شهدا

خانواده هایی که تا ابد مدیونشونم:(

 منتظرم اخرین تیر رو برنیم و خلاص تا شیربنی پخش کنم:)

پ.ن:  ربیع الاول چه زیبا شروع شد:)

  • دختر آفتاب ..

برام خیلی گرون تموم شد...

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۲۷ ب.ظ





بسم رب المهدی


برام این صوت خیلی گرون تموم شد

خیلی خیلی...





پ.ن:شروع ماه ربیع الاول هم مبارکتون باشه
پ.ن: دوست قرانی من ته خودخواهیم..نه!؟
  • دختر آفتاب ..

فرق دارد...!

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۱۰ ق.ظ





بسم رب الرضا


فرق داره ادمی که فکر می کنه از همه بیشتر میفهمه و همش عقلش رو بالاتر از همه چیز میدونه

حتی از عقل اهل بیت!

 با کسی که مطیع و تسلیم شده است و باور داره که امام هرچی میگه صلاحش رو میخواد حتی اگه نفهمه چرا!


این دو تا با هم فرق دارند

زور که نیست!


 پ.ن: شهادتت بر تو مبارک شد و جام تسلیت نصیب ما شد...

پ.ن: عکس بر میگرده به یه روز صبح..تو حرم..و خادمی که گفت: عزیزم عکس نگیر..اما دیر گفت:)

پ.ن: هر روز باید بگویم: تو صلاحمو میخوای..تو صلاحمو میخوای...تو صلاحمو میخوای...

پ.ن: دلم تنگ شده است برای گوشه حیاط رواق امام خمینی و فواره و بچه هایی که انگار نه انگار دو شب! دورش می دوند. و یک نفس از هوایی که از عطرت پر شده و یک کاغذ و قلم که بنویسم: فکر کنم عاشق شدم...

  • دختر آفتاب ..

دین منی...دنیای منی...❤

شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۱۶ ب.ظ





بسم رب الحسین


وقتی با خودم مصباح الهدی بودنت را مرور می کنم می بینم یک جای کار می لنگد!

 تو فقط مصباح نیستی!

 تو کشتی نجات منی!

 اصلا حسین یعنی نجات

تو ناجی منی آقای من

سلام ناجی...

پ.ن:

شیرینی دنیای منی

تا قیامت پای توام

دین منی

دنیای منی

آقای منی


پ.ن: قسمتی از مداحی زیبای شوریده و شیدای توام از مداح محمود کریمی

پ.ن: حال دلم با تو خوب است و بس.حقیقت هر چه باشد در همین کشتی و از نور همین چراغ است و بس.

پ.ن: یک عدد پیکسل روی کتاب آفتاب در حجاب تصویر بالا رو به وجود میاره




  • دختر آفتاب ..

معرفی کتاب: او سلمان شد

جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۵۷ ق.ظ




بسم رب المهدی


بی انصافیه بگم کتاب بدی بود نه!

اتفاقا قسمت های جالبی هم داشت

اما من جدیدا دیگه اعصاب خوندن کتاب ادبی ندارم!

 یعنی ترجیح میدم به جای این رمان که پر از تشبیهات و جملات نغز هست، برم یه کتاب بخونم درباره ی گفتار های سلمان فارسی!

 

همونطور که ترجیح میدم به جای خوندن کتاب آفتاب در حجاب، بشینم تحلیل های کربلا رو بخونم. ولی باید این سری کتاب ها رو تموم کنم!


 او سلمان شد

نویسنده: سید ناصر هاشم زاده

انتشارات: شرکت چاپ و نشر بین الملل

قیمت: ۴۹۰۰


قسمتی از کتاب:

پیامبر او را در بغل گرفت

_ ما یافتیم تو را، تو گمشده بودی.

خداوند گمشده ها را می یابد.وقتی گم شدید بایستید تا طمعه ی گرگ ها نشوید.چوپان خواهد آمد و شما را پیدا خواهد کرد.

روزبه فهمید که نیافته لست، یافته شده است.شکار نکرده است شکار شده است.حال عجیبی در خود احساس کرد.حالتی که از خود بیخود شد اما به یاد داشت که تکرار می کرد اشهد ان لا اله الا الله...وقتی چشم باز کرد دست های مهربان پیامبر بر روی صورتش بود که نوازشش می کرد.


پ.ن: ایستادم تا پیدام کنی.

پ.ن: هی روزگار!

  • دختر آفتاب ..

همیشه یه حسی هست...

چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۶:۲۳ ب.ظ




بسم رب المهدی

همیشه یه چیزی هست

که

حتی

یه نفر هم نتونه درباره حست، درکت کنه...


پ.ن: کم کم دارم میترسم...پس چرا درخت ها عاشق نمیشن!؟ نکنه...نکنه اونا هم از عشق ترسیدن!؟

پ.ن: روز کتاب خوانی رو دوباره به همه تبریک میگم

پ.ن: خیلی بده آدم تو باتلاق فکری خودش دست و پا بزنه:|

پ.ن: خوب! من از اینجا متاهل شدن دوست قرآنی رو بهش تبریک میگم:|

  • دختر آفتاب ..

رنگی به رنگ سبز!

سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۸ ب.ظ




بسم رب الحسین

از کربلا سهم من همین یه چفیه بود

چفیه ایی که خودم خواستم سبز باشه

دوست قرانی تو میدونی من چرا اینقدر به رنگ سبز علاقه دارم؟

پ.ن: نمیدونم چطوری تسلیت بگم بابت زلزله اخیر.واقعا نمی دونم...

پ.ن: اهم! فردا روز کتاب و کتابخوانیه:) روز بلعندگان کتاب مبارکشون باشه:)

پ.ن: از خودتون بپرسین چطور یک بلعنده کتاب باشم!؟


  • دختر آفتاب ..