از خود به فرا خود رسیدن...

از خود به فرا خود رسیدن...

...

همین سه نقطه کافیست برای همه سکوت های عالم
حرف هایی که باید زده می شد
ولی...
دیر بهتر از هرگزه نه؟!

۱۳۲ مطلب با موضوع «قلم من» ثبت شده است

معرفی کتاب: مسجد پروانه

پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۵۴ ق.ظ



بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

مسجد پروانه

انتشارات ارما

نویسنده: جی.ویلو.ویلسون

مترجم: محسن بدره

قیمت: ۱۲۰۰۰ تومن


من از این انتشارات سه تا رمان خریده بودم

بهم میاد!؟

 عشق زیر روسری

مسجد پروانه


هیچ جایی بهم میاد رو معرفی نکردم! چون حس کردم سر و ته اش فقط رمانه! و ماجرای روسری سرکردن یه دختر و..

عشق زیر روسری هم کامل نخوندم ولی از اون میشه نکات خوبی دراورد

فکر می کردم مسجد پروانه هم بد باشه! ولی نبود!

داستان مسلمان شدن ویلو یک دختر امریکایی و سفرش به مصر و اشنا شدنش با عمار

و امام حسینی که همیشه دست نوازشش رو بر سر همه می کشه.

کتاب جالبی بود.دیالوگای زیبایی داشت.اما همچنان معتقدم یا ترجمه اقای بدره یه جوریه! یا اون نویسنده ها!:|


قسمتی از کتاب:

_ عجیب ترین چیزی که در ایران دیدی چی بود؟ از چیزایی بگو که انتظارش رو نداشتی؟

_مربای هویج!

_ جا خندید: واقعا؟؟؟

_ جدی میگم.کی از سبزیجات، مربا درست می کنه؟ این همه چی رو نشون میده.انقلاب، مسله گزوگان ها..همه چی رو!


پ.ن: این کتاب بر اساس زندکی واقیه خانومه ویلسونه.و سفرشون به ایران.این قسمت خنده دار ترین و عجیب ترین دیالوگ بود! ما ایرانی ها هم واقعا عجیبیم!

پ.ن: یادم رفته بود هویج سبزیجاته:))

  • دختر آفتاب ..

نمی تونم فراموشت کنم

چهارشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۳۸ ب.ظ




بسم الله الرحمن الرحیم

هر صبح از خواب بلند میشم

میگم امروز رو دیگه باید شاد باشی!

ندایی فریاد میزنه: مگه میشه تو رو فراموش کرد

میخندم.اما خنده هام تا ظهر دووم میاره

غم این مدت سر باز می کنه

غم نداشتن تو

گریه می کنم

وسط گریه خودم رو اروم می کنم که باید بخندی! نباید بفهمن!

اما نمی تونم چون اون لحظه یکی از قطره ها رو صورتم برای خودش راه باز می کنه

این امین همان دعاست!؟

وَتَجْعَلَ دَمْعی غَزیراً فی طاعَتِکَ، وَعَبْرَتی ‏جارِیَةً فیما یُقَرِّبُنی

من راضیم! فقط این دمع ها را از من دریغ نکن!


پ.ن: درد نوشت

پ.ن: دعای عالیه المضامین رو از دست ندین

پ.ن: کربلا قسمتتون بشه امسال پیاده روی


  • دختر آفتاب ..

از کجا مطمنی!؟

سه شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۴۰ ب.ظ




بسم الله الرحمن الرحیم

+ امروز چندمه؟

_۲۳ امه.مطمنم!

+ از کجا اینقدر مطمنی!؟O_o

_ اخه تولدشه*_*


پ.ن: یکی از عاشقانه ترین مکالمه هایی که شنیدم!

  • دختر آفتاب ..

من بعید میدونم عاشق نشده باشه!

دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۴۳ ب.ظ




بسم الله الرحمن الرحیم


سلام

من نمیدونم عاشقی دقیقا چه جوریه!

من فقط دیدم که ادمای عاشق ترسناک میشن

و ادمایی که به عشقشون نمرسن ترسناک تر!

چون چیزی برای از دست دادن ندارن و به حد مرگ تلاش می کنن!

برای همین حس می کنم هر ادم موفقی

یه سالی

یه روزی

یه لحظه ایی

زیر بارون

شکست خورده!

پ.ن: بعید میدونم  تو کسی رو از دست نداده باشی ادم موفق خاص!

پ.ن: مجهول چهارم!

  • دختر آفتاب ..

بی انصاف نباش!

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۵۳ ب.ظ



بسم الله الرحمن الرحیم

بی انصاف نباش!

 من فقط خیلی وقت است چیزی را لایق جنگیدن نمی دانم!

پ.ن: شاید به اینا بگن بهانه یا رسیدن به پوچی! نمی دونم! هرچی میخوای بگو.ولی بی انصاف نباش!

  • دختر آفتاب ..

تو مو نمی بینی! تو هیچی نمی بینی!

شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۲۴ ب.ظ




بسم الله الرحمن الرحیم

دیدی یکی رو می بینی میگی: اههههه! تو رو خدا ببین! عه عه! ببین اخه با کی ازدواج کرده! اخه اون چی داره!؟ عاشقش چیش شده!؟؟

o_O

حیف شدی!

بر میگرده میگه: من عاشقشم! شما نمیدونید این کیه که!


 داشتم فک میکردم خدا داشت ما رو می افرید فرشته ها گفتن: خداااااا!!! چراااا؟؟؟ اخه چرا میخوای اینو بیافرینی؟؟ این چی داره؟؟؟؟!

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾


خدا گفت من یه چیزی میدونم که شما نمی دونید...!


و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسى را مى‏ گمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مى ‏کنیم و به تقدیست مى ‏پردازیم فرمود من چیزى مى‏ دانم که شما نمیدانید (۳۰)


پ.ن: خدایا حالا که میدونی میشه در گوشم بگی تو من چی دیدی؟! عاشق چی من شدی!؟ یا قراره عاشق چیه من بشی!؟

بهم بگو کجای این بازی ام

فقط در گوشم بگو...!

  • دختر آفتاب ..

پیاده شو با هم بریم!!

پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۲:۵۷ ب.ظ



بسم الله

اون روزا که تو سایت افسران عضو بودم

یکی از پایه ترین سوالای همیشگیم  این بود:

 اخرین کتابی که خوندین!؟

دقیق یادم نمیاد چی شد که یه اقایی گفتن هدفتون از این کار چیه؟

گفتم معرفی کتاب و اینکه اطلاعات عمومیم درباره کتابا بالا بره و یکی ازم پرسید بی جواب نمونه.

گفت مراقب باشید مغرور نشید...

تا چند دقیقه ماتم برده بود

این الان چی گفت؟؟

نه قبل از اون و نه بعدش هیچ کسی بهم این حرفو نزده بود!

اصلا این جنبه رو ندیده بودم

من داشتم چی کار میکردم!؟

بعدها فهمیدم من بیش از اندازه رو کتابام حساسم

و واقعا سر کتاب خوندنم خیلی مغرور شدم!

حالا هم گاهی یادم میره

و نیازه به خودم نهیب بزنم:

هی! پیاده شو باهم بریم! کار شاقی نکردی!

پ.ن: گاهی گذشته خیلی قلبمو به درد میاره.بیشتر از اون حالی که فرقی با گذشته نداره!


  • دختر آفتاب ..

من از زود پسرخاله شدن ها بیزارم!

چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۲۸ ب.ظ



بسم الله

دور از جان همین پسر خاله که در تصویر مشاهده می شود!

بعضی ها خیلی زود پسرخاله میشون!

لطفا زود پسرخاله نشوید!

شبتون حسینی

  • دختر آفتاب ..

خیلی چیزها ارزش دویدن نداره

چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۰۰ ب.ظ




بسم الله الرحمن الرحیم


پام خورد به لیوان چایی

ریخت رو فرش

تا اخرین قطره

بر خلاف همیشه ندویدم تا پارچه بیارم

کنار لیوان نشستم

گفتم ارزش دویدن داره!؟

 خوب که ریخت که ریخت!

 بعد از چند لحظه اروم بلند شدم و رفتم پارچه اوردم

داشتم فکر میکردم چه چیزهایی در این دنیا ارزش دویدن نداره و ما بی توجه فقط می دویم!


  • دختر آفتاب ..

چرا عشق درد داره!؟

سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۲ ب.ظ



بسم الله الرحمن الرحیم

اتفاقی چشمم به این رمان خوند.دیدم طاقچه به صورت رایگان کل رمان رو گذاشته

بعد از تموم کردنش حس کردم قلبم درد گرفت

خیلی

نمیدونم چرا باید اکثر عشق ها نافرجام باشه

نمیدونم ادما چرا عاشق میشن

و نمیدونم این قصه همه ماست یا نه

عاشقانه روان و زیبایی بود

ولی قلبم خیلی درد می کنه....

پ.ن: بخونید...نمیدونم...ولی اگه خوندین نظرتون رو بگین

پ.ن: چقدر نامه دارید! خوش به حالتان!

مجهول های ذهن من: چیستا یثربی_ حاج علی

  • دختر آفتاب ..