حوالی شهریور بارانی
پنجشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۸، ۰۴:۵۰ ب.ظ
بسم الله
نه آذر!؟
چقدر زیاد نبودم!
نه فاطمه؟!
فکر می کردم ته تهش چند ماه
نه حدود یکسال!
حالا شروع کنم؟
برای کی؟!
چرا؟
بذار اینجا مثل این چند ماه خاک بخوره
قلمم خشک شد وقتی دیدم گذشتم با حالم چقدر فرق داره!
از ترس آینده قلمم خشک شده...از ترس اینکه خودم نباشم!
پ.ن:
آن گاه از خودم ترسیدم
که وقتی باران گرفت
زیر چتر رفتم و ترسیدم از خیس شدن!
آن روز فهمیدم با باران غریبه شدم
با زمین قهر کرده ام
و دیگر خودم را دوست ندارم
......
حوالی شهریور
که از قضا باران می بارد
کوچه دلتنگی
پلاک صبر
- ۹۸/۰۶/۲۱
"
آن گاه از خودم ترسیدم
که وقتی باران گرفت
زیر چتر رفتم و ترسیدم از خیس شدن!
"