کبوترای تپل:)
پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۴۶ ب.ظ
بسم رب المهدی
رفت تو مغازه
گفتم برو من حوصله ندارم
تو پیاده رو وایستادم و به کبوترا نگاه میکردم که داشتن دونه میل می کردن
یه پیرمرد مهربون داشت بهشون دونه می داد
اینقدر حالم خوب شد
اونقدر حالم خوب شددد که یهو شک کردم از اینکه تاحالا خنده هام الکی بود یا نه
حس ناب زندگی داشتم
وسط شلوغی و بدو بدو های شهر یه ادم دل داده بود به کبوترا
همینطوری داشتم نگاشون میکردم که دیدم:
:|
عهههه! گوشه چادرم آغشته شده به مواد خاص کبوتران تپل
خیلی ذوق کردم:|
از مغازه اومد بیرون گفت: واای دختر! چادرتو ببین!
اما من میخندیدم و گفتم فدای سرشون!
حالمو خوب کردن اینا که چیزی نیست:)
پ.ن: کبوترای تپل میتونن دلیل زندگی باشن:)
حتی با وجود مواد خاص
پ.ن: عکس خودیه.
- ۹۶/۰۸/۱۱