چهارشنبه های سیاه!
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از خوندن کتاب دختران افتاب، مشکل من با دخترانی که خودشون و ارزششون رو نمی شناختن بیشتر شد.
این که طرفدار بی حجابی یا روابط دوستانه با جنس مخالف باشن و امثال این ها
عذاب می کشیدم و می کشم که دختری این چنین خودش رو کوچیک کنه و ارزش خودش رو پایین بیاره
جوری رفتار کنه و بپوشه که دهن یک پسر باز بشه و رفتاری ازش سر بزنه که اصلا در شان یک دختر نیست
همیشه هم سر هر بحثی با دوستان تمام مشکل من این بود که خواهر من!رفیق من! داری خودتو کوجیک می کنی.داری ارزش خودتو پایین میاری.این خودتی که اجازه میدی هر پسری جسارت کنه و هرچی به دهنش رسید بهت بگه
چادرم رو دوست داشته و دارم به خاطر همین.که نمیذاره دهنی بیخود باز بشه
اما همیشه فهموندن مسایل به هرکسی به همین راحتی نیست
وقتی که ماجرای چهارشنبه های سفید رو می شنوم میخوام داد بزنم: د ادم با فرهنگ! یه کم فکر کن! ازادی رو تو چی می بینی؟ تو پایین اومدن ارزشت؟
با کی داری لج می کنی؟
با خدا؟
با نظام؟
با اسلام؟
با عقلت؟؟
با خودت؟
با سرنوشتت؟؟
با کی؟
خیلی اوقات که رو حرف خدا حرف میارم و یا میارن میگم: اخه ادمیزاد! تو خودتت چی دیدی که فک می کنی از خدا هم بیشتر حالیته!!! این اعتماد به نفس رو از کجا میاری اخه:|
حالا سوالم از خومون اینه: ما از خدا بیشتر میفهمیم نعوذبالله؟؟؟
مگه غیر از اینه که هر وفت رو حرفش حرف زدیم کله پا شدیم؟
تا ابد هم کله پا میشیم
حالا بازم میگی.....
- ۹۶/۰۵/۰۲